اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
بر ملا شدن-آشکار گشتن
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
ارواح شکمت-ارواح بابات
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
چپه-کجی به یک سمت
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
پیمانی-استخدام غیر رسمی
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
چوب سیگار-نی سیگار
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
جرینگ-صدای سکه های پول
روان کردن-از بر کردن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
جرینگ-صدای سکه های پول
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
آتش بیباد-ظلم-می
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
حاجی ارزانی-گران فروش
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
چل زن-زن کوتاه قد
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
چوچول باز-دغل-بی حیا
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
تا-لنگه-همتا
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
چوروک-چین و شکن
رمباندن-خراب کردن
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
زنیکه-زنکه
دوش فروش-ربا خوار
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
چلک بازی-بازی الک دولک
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
دستکاری-دست بردن در چیزی
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
جوشی شدن-عصبانی شدن
جیره بندی-سهم بندی
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
جا ماندن-فراموش شدن
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
چک و چیل-لب و لوچه
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
بنده منزل-خانه ی من
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
پر و پاچه-پا-پاچه
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
حساب سوخته-بدهی قدیمی
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
جوغ-جوی آب
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
تیار-درست و آماده
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
د ِ-زود باش!
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
خوش انصاف-با انصاف-منصف
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
خواربار-ارزاق-خوراک
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
چشم زهره-ترس
ریختن مو-سخت وحشت کردن
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
پا واکردن-به راه افتادن بچه
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
آینهی دست(تیغ و خنجر)
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
پا به رکاب-آماده ی رفتن
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
آبدار-سخت-شدید-سنگین
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
جُستن-چیز گمشده را یافتن
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
چار طاق-به طور کامل
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
آیَم سایَم(گاهکاهی)
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
خرده قرض-بدهی اندک
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
زور-اجبار-الزام
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
راه مکه-کهکشان
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
بی مخ-بی عقل-شجاع
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
خیس کردن-ادرار کردن به خود
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
چلچل-خال خالی-ابلق
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
دایی قزی-دختر دایی
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
رفتگر-سپور-آشغالی
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
چَخ چَخ-عیش و عشرت
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
خر آوردن-بدبخت شدن
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
چماق-چوبدست-گرز
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
پس رفتن-عقب رفتن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
زیر آبی-زیرآبکی
خرج راه-هزینه ی سفر
دل گُنده-سهل انگار
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
پزا-زود پخت شونده
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
دهن-واحد آواز خواندن
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
حالی کردن-فهماندن
دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
چله ی تابستان-گرمای سخت
از جنس چیزی بودن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
زیر گرفتن-زیر کردن
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
دمپایی-کفش راحتی خانه
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
زیر شلواری-زیر جامه
بکن نکن-امر و نهی
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
دزد و حیز-نادرست و مکار
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
دست باف-بافته با دست
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
زَوال-مست مست-لول
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
خالی بند-چاخان-دروغ گو
راه مکه-کهکشان
چَک-سیلی-کشید
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
آمدن(آغاز به کاری کردن)
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
رودرواسی-رودربایستی
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
آهوی خاور-آفتاب
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
رودل-سنگینی معده
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
پروار-فربه-چاق
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
ارباب حجت(اهل منطق)
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
زیر چاق-حاضر-آماده
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
تخم چشم-مردمک چشم
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
احدالناس(کسی، فردی)
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
ریق افتادن-ریغ افتادن
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
آشنا روشنا-دوست آشنا
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
پوز زدن-دهان زدن
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
پینه-وصله-پوست سخت شده
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
پِشک-نرمی و پرده های بینی
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
چو-شایعه
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
آکله فرنگی-سیفلیس
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
دست کج-نامطمئن-دزد
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
این سفر(این بار)
بده بستان-داد و ستد-معامله
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
درز را آب دادن-از راه به در شدن
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
توجیهی-برنامه های توضیحی
از زورِ-از شدت-از بسیاری
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
دوا قرمز-پرمنگنات
بده اون دستت-آی زکی !
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
آب سیر-جانور خوشرفتار
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
جیک-صدا-آواز
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
روغنی-آلوده به روغن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن