مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 115

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

دود چراغ-کشیدن شیره

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

دل کسی آمدن-دل آمدن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

آتشی شدن-از کوره در رفتن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

 

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

دزد زده-سرقت شده

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

 

ارواح شکمت(ارواح بابات)

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

حق شناس-سپاس گزار

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

 

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

 

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

حیوون-نگا. حیوان

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

 

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

دار کشیدن-دار زدن

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

آی زرشک(آی زکی)

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

ته نشست-رسوب
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

خبرکش-سخن چین

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

خبر گرفتن-پرسیدن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

چشم کردن-چشم زدن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

راست راستی-حقیقتن-واقعن

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

دیر کردن-تاخیر کردن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

ریشو-دارای ریش بلند

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

برو برگرد-چون و چرا

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

جمع و جور-منظم و مرتب

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
دریافت-گرفتن-ادراک
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

جَخت-متضاد صبر

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

زبر-خشن-غیر لطیف

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

بلند بالا-قد بلند

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

 

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

بَرج-خرج های خارج از خانه

چارلا-چهار لا-چهار تو

رده-حرف زشت یا نامربوط

اجابت کردن معده-قضای حاجت

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

دزدیده-دزدکی

 

درب و داغان شدن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

 

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

جَفت-چوب بست انگور

خیط کشیدن-خط کشیدن

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

 

چغل خور-سخن چین

 

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

 

چِخ کردن-راندن سگ

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

تند و تیز- تند تیز

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

زرت و زورت-زرت و پرت

پا خوردن-فریب خوردن

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

چشم و ابرو-زیبایی چهره

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

 

جزغاله-سوخته-زغال شده

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

 

ژوری-هیئت داوران

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

احدالناس-کسی-فردی

بَزک-آرایش-چسان فسان

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

پاشیر-گودال پای شیر آب

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

بازار مکاره-بازار موقت

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

چی-چه-چیز

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

 

رم کردن-رمیدن-گریختن

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

درخت اگر-امید پوچ و واهی

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

بی سر و پا-پست-فرومایه

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
 

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

جور به جور-نگا. جوراجور

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
آیینه‌ی اسکندری-آفتاب
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

 

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

انسان بودن(شریف و درست بودن)

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

چال-گودی-حفره

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
اُرد-درخواست-سفارش-دستور

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

پیش رس-زود رس

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

پوست کنده-رک و بی پرده

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

حالی کردن-فهماندن

 

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

نیروی انجام کاری را داشتن

چول-بیابان

خسارت دیدن-زیان دیدن

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چَه چَه-صدای بلبل

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

پول و پله-پول

 
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

چنگول زدن-پنجه زدن

دیر چسب-دیر آشنا

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

اجاق-دودمان

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

 

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

پُر توپ-خشمگین

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

دق مرگ-دق کش
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

 

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

 

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

چس خوری-خست-بخل

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

چراغ باران-چراغانی

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

 
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

خدابیامرزی-درخواست بخشش

 

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

پاکاری-شغل پاکار

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

دو به هم زن-دو به هم انداز

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

زار زدن-سخت گریه کردن

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

جان جانی-صمیمی-یکدل

آیَم سایَم-گاه‌کاهی
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

احتیاطی-نجس-ناپاک

دست کج-نامطمئن-دزد

آب تاختن(پیشاب کردن)

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

 

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

 

ارواح شکمت-ارواح بابات

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

ادا اصول(ادا اطوار)

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
خونین و مالین-زخمی-خونی شده

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

 

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

 

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

این خاکدان-دنیا

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

زبان گز-چیز تند و تیز
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

جاری-زن برادر شوهر

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

حظ کردن-لذت بردن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

حق البوق-رشوه

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

 

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

پیاله فروشی-میخانه

تَخم-مهمل تَخم

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

حاجیت-بنده

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

تمام و کمال-کامل-به تمامی

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

دو رگه-از دو نژاد محتلف

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

تن خواه-پول نقد-زر و مال

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
تا-لنگه-همتا

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

چپ دادن-رد کردن

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

چاره ساز-خداوند

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

دو به هم زن-دو به هم انداز

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
دست آموز-تربیت شده-آموخته
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

دست مزد-اجرت-مزد کار

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

حی و حاضر-آماده

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

توان انجام کاری را داشتن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

دلسرد کردن-ناامید کردن

 

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

خدا-بسیار زیاد-فراوان

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

 
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

چیز خور شدن-مسموم شدن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

جزغاله-سوخته-زغال شده

بی همه کس-بی پدر و مادر

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

الانه-همین حالا-هم اکنون

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

 

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
اِحلیل خوردن-فریب خوردن

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

چله ی زمستان-سرمای سخت

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

دلپخت-پختن مغر چیزی
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

زار زار-گریه ی شدید

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

 
تر و فرز-چست و چابک

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

 

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

از دست دادن-گم کردن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

حاجیت-بنده

بازرسی-بررسی و کنترل

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

دنیا آمدن-زاده شدن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

بد اخم-عبوس و ترشرو

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

باب دندان-مناسب طبع و حال

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

خواری و زاری-پریشان حالی

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
 

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

دوبلور-دوبله کننده

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

 

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

جاکش-پا انداز-دلال محبت

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

درب و داغان شدن

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

 

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

دود گرفتن-پُک زدن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

از جنس چیزی بودن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

Related posts