منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 249

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

خارج از حد-بیش از اندازه

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

بی قواره-بد شکل

خرده قرض-بدهی اندک

 

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

خِرخِره-حلق-حلقوم

چرسی-آدم معتاد-افیونی

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

اُق زدن-بالا آوردن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

پا سوز-عاشق شیفته

 

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

در چاه افتادن-فریب خوردن

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

زود رنج-نازک دل-حساس

ذلیل‌شده

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

چته ؟-تو را چه می شود ؟

آبِ سیاه(نیمه کوری)

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

چوغ-چوب

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

 

ته گرفتن-سوختن غذا

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

چروک-چین و شکن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

درز گرفته-کوتاه کرده

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

خرج تراشی-هزینه درست کردن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

از جگر گذشتن-نامردی کردن

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

پُف-فوت-ورم-آماس

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

 

اشک کوه-یاقوت-لعل

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

پشه کوره-پشه ی ریز

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

پرند-حرف بی هوده

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

باد گرفتن-مغرور شدن

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
خرج برداشتن-پول لازم داشتن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

چک و چیل-لب و لوچه

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

خدا-بسیار زیاد-فراوان

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

داوطلب-خواستار-نامزد

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

 

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

بیسار-فلان

تَخم-مهمل تَخم

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

 

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

 

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

دندان-گاز

اشک تمساح-گریه ی دروغین

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

چیز فهم-عاقل و فهمیده

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

 

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

آمده-شوخی و لطیفه

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

دهن دره-خمیازه

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
حرف گوش کن-حرف شنو

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

تراشیده شدن-لاغر شدن

 

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

دریافتی-حقوق

خرس-چاق و درشت-تنومند

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

ار زبان کسی-از قول کسی

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

دلچسب-دلپذیر-مقبول

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

تریت- تلیت

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

 

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

تن خواه-پول نقد-زر و مال

درد گرفتن دل از اسهال

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

تت و پت-لکنت زبان

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

 

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

زیر جلکی-پنهانی

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

پاگون-سردوشی

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

بد گل-زشت-بد ترکیب
چول-بیابان

خوش قلق-رام-خوش خوی

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

آکَل-آقای کربلایی

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

دوا قرمز-پرمنگنات

روده دراز-پر حرف-وراج

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

دست بده داشتن-بخشنده بودن

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

 
 

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

 
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

دلبخواهی-دلبخواه

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

چار دستی-قمار چهار نفری

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

چرمی-از جنس چرم

 

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

خرده بُرده-مشکل-اختلاف
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

خودمانی-صمیمی-یکدل

برادر زاده-فرزند برادر

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

خاله بی بی-نوعی آش

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

زار زار-گریه ی شدید

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

ریز-خرد-کوچک

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

تک پران-زن نانجیب

خدا نگهدار-خدا حافظ

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

پُخت کردن-پختن

حق نشناس-نا سپاس

تنگ بودن وقت-دیر شدن

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

پشت سر هم-پیاپی متوالی

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

دو کرپا-چمباتمه

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

خندق بلا-شکم

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
خدا برکت-خدا بیش ترش کند

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

چانه لغی-راز داری نکردن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

تیپا خوردن-رانده شدن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

انداختنی(جنس نامرغوب)

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

روغن زرد-روغن حیوانی

چپ-لوچ-مخالف حکومت

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

پیاله فروشی-میخانه
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

تر دماغ-سرحال-شنگول

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
دلچسب-دلپذیر-مقبول
بغل پر کن-دختر یا زن چاق

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

 

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

زیاده روی-افراط-اسراف

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

چش-چشم

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

 

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

اجباری-خدمت سربازی

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

پُف-فوت-ورم-آماس

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

دو پولی-کالای بی ارزش

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

پخش-پراکنده

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

 

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

بُراق-خشمگین-عصبانی

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

پُر کار-فعال-با پشتکار

جهود ی-هودی-مقتصد

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

چپو-غارت-تاراج
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

 

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

زیر گرفتن-زیر کردن

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

 

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

 

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دندان شکن-قاطع-محکم

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

پاره آجر-شکسته ی آجر

خوش لباس-نگا. خوش پوش

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

حضوری-رو در رو
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

ترش ابرو-عبوس

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

پَلِه-پول
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

چَه چَه-صدای بلبل

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

پر افاده-متکبر-مغرور

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
بابت-مورد-زمینه-موضوع

آب نخوردن(درنگ نکردن)

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

تیر کردن-نشان کردن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

 
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

پر مدعا- پر ادعا

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
رمباندن-خراب کردن

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

رده-حرف زشت یا نامربوط

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

آکِله(جذام، زن سلیطه)

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

 

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

 

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

چراغانی کردن-جشن گرفتن

پینه زدن-وصله کردن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

 

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

دست آموز کردن-تربیت کردن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

با اشتها-متمایل به غذا

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست
 

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

اله و بله(چنین و چنان)

دخترینه-دختر-مونث

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

پسله-جای پنهان-در نهان

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

افتادن بچه-سقط شدن جنین

بی معنی- بیخود
خیر مقدم-خوش آمد
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

اشک تمساح-گریه ی دروغین

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

بی معنی- بیخود

آی زرشک-آی زکی

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

چنگک شدن-چنگ شدن

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

تپلی-گرد و چاق

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

ار زبان کسی-از قول کسی

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

زالو-آدم سمج

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

دست اول-نو و تازه

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

چس خوری-خست-بخل

خرناس-نگا. خُرخُر

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

دم-هنگام
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

زیاده روی-افراط-اسراف

البرز-بلندقامت-دلیر

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

دوبل-دو برابر

جان جانی-صمیمی-یکدل

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

دل و دماغ-دل و حوصله

 

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

چپری آمدن-زود آمدن

حق شناسی-سپاس گزاری

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

چشمداشت-توقع-انتظار

دومندش-دوم از آن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

 

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
 

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

 

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

چُرت-خواب کوتاه

 

ریشو-دارای ریش بلند

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

تب و تاب-سوز و گداز

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

 

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

بی در رو-بن بست

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

Related posts