شکل ۲‑۵: طبقه بندی آلسوس و همکاران، ۲۰۰۴
طبقه بندی ونکاترامن و ساراسواتی[۱۰۲]
در طبقه بندی این دو محقق از یک رویکرد عرضه و تقاضا به موضوع پرداخته می شود. در این رویکرد ایده جدید یا موجود به مثابه بخش عرضه است و مسائلی که ایده قادر به حل و فصل آنهاست در حکم بخش تقاضا می باشند.
با این رویکرد محققین مذکور سه نوع از نظریه های رقیب را از یکدیگر تفکیک می کنند :
الف – الگوی تشخیص فرصت
در این الگو هر دو بخش عرضه و تقاضا موجود بوده و کارآفرین به واسطه هوشیاری خود[۱۰۳] که به معنی جستجوی ناخودآگاه است، نقش میانجی بین عرضه و تقاضا را برعهده دارد. در این الگو تشخیص [۱۰۴]فرصت معنی دارد.
ب – الگوی کشف فرصت
در این الگو که متأثر از نظرات شومپیتر و هایک ارائه شده اند یکی از دو بخش عرضه و تقاضا موجود می باشند و نقش کارآفرین جستجوی آگاهانه برای کشف بخش غایب و ایفای نقش میانجی بین آنهاست.
ج – الگوی خلق فرصت
در این الگو هر دو بخش عرضه و تقاضای در محیط عینی غایب بوده و نقش کارآفرین آفرینش ذهنی هر دو بخش و تلاش همزمان برای عینیت بخشیدن به آن در جهان واقع می باشد.
نظریه کارآفرینی کرزنر
کرزنر در تئوری کارآفرینی خود بیان میکند که کارآفرینی دارای نقش متعادل کننده در شرایط نامتعادل بازار است. فرصتهای کارآفرینی وجود دارند و کارآفرینان بعد از کشف آنها با عمل کارآفرینانه خود بازار را در جهت تعادل پیش میبرند. کرزنر تنها بر رفتار کارآفرینان در محیط اقتصادی تمرکز می کند.
پایهترین مفهوم در تئوری کرزنر، مفهوم” هوشیاری “[۱۰۵] است.
هوشیاری افراد موجب میشود که آنان در محیط اقتصادی ، موقعیت های سودآوری را کشف کنند و به بهرهبرداری برسانند. در واقع هوشیاری کارآفرینانه شامل توانایی فردی است که بدون تحقیقات گسترده فرصتهایی را به بهرهبرداری نرسیدهاند را شناسایی میکند.
هوشیاری افراد برای کشف فرصتهای ارزشمند لازم است، از این رو کرزنر هوشیاری را ویژگی بارز کارآفرینان و عامل تمایز آنان با افراد غیر کارآفرین عنوان میکند.
کرزنر در سال ۱۹۸۲ نظریه خود را تا حدودی اصلاح میکند[۱۰۶]. کرزنر بین دو نوع بازار تفاوت قائل میشود: بازار یک حلقه ای و بازار دو حلقه ای[۱۰۷]. در بازار دو حلقه ای دو عامل زمان و عدم قطعیت را بیان میکند و نقش خلاقیت و تخیلات در فرایند کارآفرینی را در این بازارها موثر میخواند. ویژگی بارز تئوری کرزنر مبتکرانه بودن و نقش متعادل کننده فرایند کارآفرینی است .
جایگاه فرصت کارآفرینانه در مدل تیمونز
تیمونز معتقد است که کارآفرینی عبارت است از یک شیوه تفکر، استدلال و اقدام، که با مشغولیت ذهنی معطوف به فرصت، رویکرد کلگرا، و رهبری متوازن همراه است. در دل این فرآیند، ایجاد و تشخیص فرصتها قرار دارد که با رویا و ابتکار عمل برای چسبیدن به این فرصتها دنبال میشود. این امر در هرجا و در هر سازمانی امکان وقوع دارد. مهم این است که یک کارآفرین وجود داشته باشد که برای تحقق آرمان خود تلاش کند(تیمونز۱۹۹۹).[۱۰۸]
ویژگی اصلی مدل ارائه شده توسط تیمونز این است که از “فرصت” آغاز می شود. در این مدل، نیروهای محرک فرآیند کارآفرینی به این شرح تعریف شده اند: ۱٫ فرصت ۲٫ هدایت توسط یک کارآفرین رهبر یا یک تیم کارآفرینانه ۳٫ کمبود منابع و خلاقیت ۴٫ توازن و فاصله بین نیروها و سازمان ۵٫ کل نگری و یکپارچه بودن ۶٫ پایدار بودن(همان منبع).
عوامل بالا را میتوان اجزای قابل کنترل و ارزیابی فرآیند کارآفرینی نامید. بنیانگذاران و سرمایه گذاران کسب و کارها، با تمرکز بر این نیروها، میتوانند ریسکهای محیط را تحلیل کنند و در مورد تغییرات بهتر تصمیم گیری کنند. در شکل زیر این مدل را می بینیم:
عدم اطمینان
ابهام
نیروهای برونزا
زمینه بازار سرمایه
ارتباطات
رهبری
خلاقیت
توازنها و فاصلهها
شکل ۲‑۶: مدل تیمونز، ۱۹۹۹
فرصت کارآفرینانه در مدل شین
شین برای ارائه یک چهارچوب عمومی برای کارآفرینی، رابطهی فرد-فرصت را پیشنهاد میکند. این چهارچوب به بررسی خصوصیات فرصتها، افرادی که آنها را کشف و بهره برداری میکنند، فرآیندهای اکتساب و سازماندهی منابع و استراتژیهای مورد استفاده برای بهرهبرداری و کسب سود میپردازد(شین،۲۰۰۳).[۱۰۹]
شین روابط بین اجزای فرآیند کارآفرینی را بررسی میکند تا مخاطبین بتوانند فرآیند را به عنوان یک کل مرتبط با هم و نه اجزای غیرمرتبط در نظر بگیرند. منطق اصلی شین این است که کارآفرینی می تواند از طریق تفکر در رابطه بین افراد جسور و فرصتهای با ارزش و استفاده از این رابطه برای درک فرآیندهای کشف و بهره برداری از فرصتها، اکتساب منابع، استراتژی کارآفرینان و فرآیند سازماندهی، تشریح شود، شین در دیدگاه همجواری فرد-فرصت خود، فرصتها را موقعیتهایی از پیش موجود تصور میکند که فرد با یک جستجوی اصولی به کشف آنها نائل میشود(همان منبع).
شین در مدل خود، منشأ فرصتهای کارآفرینانه را به دو دسته تقسیم مینماید؛ دسته اول ویژگیهای فردی شخص در جستجوی فرصت است، که خود شامل عوامل روانشناختی و عوامل جمعیت شناختی میشود، و دستهی دوم محیط پیرامون شخص است که فرصتها را از دل آن بیرون خواهد کشید(همان منبع).
فرض اساسی شین در مورد مفهوم کارآفرینی چنین است: “کارآفرینی مستلزم وجود فرصتها، یا موقعیتهایی است که در آنها افراد به این باور میرسند که میتوانند از چهارچوبهای وسیله-هدف جدید برای ترکیب مجدد منابع به منظور کسب سود استفاده نمایند”(همان منبع).
همانگونه که در شکل زیر نشان داده شده، فرآیند کارآفرینی شامل تشخیص و ارزیابی فرصتهای کارآفرینانه، تصمیم برای بهرهبرداری از آن، تلاش برای اکتساب منابع، فرآیند سازماندهی این منابع به ترکیبات جدید و توسعه استراتژی برای کسب و کار جدید است. این فعالیتهای متفاوت بر عوامل سطح فردی، صنعتی، و نهادی تأثیر میگذارند.
محیط
*صنعت
*محیط کلان
ویژگی های فردی
*عوامل روانشناختی
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |